خداوند سبحان، مال را به کسانی که دوست دارد و یا دشمن دارد می بخشد؛ولی دانش را جز به کسی که دوست دارد نمی بخشد [امام علی علیه السلام]

اجتماعی

    یکی از مسائلی که در هر نظام درباره سیاست مطرح است، فلسفه وجودی حکومت است، که این فلسفه وجودی، به نوبت خود، در ساختار، نوع و منشا مشروعیت آن حکومت نقش دارد. نظریات فلاسفه سیاسی در این زمینه متفاوت است و از این دیدگاه می توان نظریه آنها را در گروه های مختلف جای داد (هرچند، گاه این گروه بندی ها به علت نادیده گرفتن تنوع هایی که در داخل هر گروه وجود دارد گمراه کننده است.) به عنوان نمونه می توان از یک سنت فکری در اندیشه سیاسی دوران تجددگرایی در غرب نام برد که شکل گیری و منشا حکومت را براساس قرارداد اجتماعی بنیان می نهد. این سنت فکری معتقد است که خاستگاه حکومت، قراردادی است که میان شهروندان یک جامعه سیاسی وجود دارد. حال، اینکه آیا این قرارداد واقعیتی تاریخی بوده است یا تنها فرضی است که بر مبنای آن بتوان حکومت را مشروعیت بخشید، اینکه چه کسانی حائز شرایط ورود به این قرارداد هستند و به چه صورت باید پایدار بمانند و ده ها مشکل دیگر، مسائلی هستند که اندیشمندانی که به این سنت فکری تعلق دارند درباره آنها نظریات گوناگون داده اند. ایشان از این مقدمات درباره تعریف، ماهیت و معرفت شناسی لیبرالیسم به بحث درباره جنبه های مثبت و منفی این مکتب می پردازند. اما جنبه های مثبت و جالب این مکتب یکی این است که: <از طریق لیبرالیسم، زمینه مخالفت توده مردم با حاکمیت استبداد و حکومت مستبدان تاریخ به وجود آمده است.> یکی دیگر از جنبه های مثبت این مکتب این است که استبداد جمعی در شکل استبداد طبقاتی را آنطور که در مارکسیسم هست و یا در شکل اصالت کامل جمع و اینکه فرد انسان محو در جمع است و چیزی نیست جز عضوی از جامعه بشری که در یک روند جبری حرکتی را به سوی مقصدی طی می کند، نفی می کند. بنابراین: <لیبرالیسم از این نظر که برای فرد انسان این منزلت را قائل است که تو ای انسان حرکت کن، عقلت را به کار بینداز، خودت را بساز و محیط خودت را بساز و تسلیم وضع موجود نشو، از این نظر، بسیار جالب و مثبت است.> اما لیبرالیسم جنبه های منفی نیز دارد: اولین جنبه منفی لیبرالیسم به معرفت شناسی آن باز می گردد که چون تنها منبع معرفت و آگاهی را عقل آدمی می داند و به اصالت وحی به عنوان یک سرچشمه مستقل آگاهی بهایی نمی دهد و ارجی نمی نهد، انسان را از یکی از متعالی ترین سرچشمه های فیض و برکت، یعنی وحی خداوندی و نبوت انبیا و آورده های پیامبران پاک خدا، دور می کند. دیگر این که لیبرالیسم از آن نظر در معرض انتقاد است که آن قدر روی آزادی فردی تکیه می کند که چشمش نمی تواند تنگناها و موانع مرئی و نامرئی را که نظام های طاغوتی برای فرد به وجود می آورند ببیند. آنگاه به طور مبسوط درباره پیوندهای میان تفکر لیبرالی و اقتصاد بازار آزاد صحبت می کند و لیبرالیسم را از این جهت که حامی چنین مشی و روشی در مسائل اقتصادی است و به شکاف عمیق مابین فقیر و غنی و حاکمیت عملی قشر سرمایه دار کلان صحه می گذارد مورد انتقاد قرار می دهند که با موضوع اصلی این مقاله ارتباط کمتری دارد. آنچه در اینجا مورد نظر است قسمتی از بحث ایشان است که این مساله در آن مطرح می شود که برخلاف آزادی های بی حصر و حدی که لیبرالیسم برای انسان ها قائل است، در جامعه انسان ها قید و بندهای اجتماعی ضرورت دارد و این قید و بندها دوپشتوانه دارد: یکی پشتوانه ایمان و وجدان انسان ها و تعهد آنها نسبت به اجرای احکام و قوانین و مقررات و دیگر قانون و اعمال قانون به وسیله دولت و نهادهای مسوول اجتماعی همراه با اعمال قدرت. چرا که ایمان و وجدان انسان ها به تنهایی نمی تواند رعایت قانون را از جانب همه تضمین کند.
    
    
    در خاتمه این بحث، آیت ا... بهشتی، ضمن جمع بندی در 10 بند، عنوان می کنند که این جمع بندی از آن جهت که دیدگاه های اسلام را درباره این موضوع روشن می کند و از آنجا که نشانگر منشا مشروطیت نظام اسلامی است درخور توجه است:
    
    
    1- اسلام، آزادی انسان را به عنوان نقطه قوت آفرینش انسان می شناسد و انسان بدان جهت که آزاد و آگاه آفریده شده است گوهر تابناک هستی است.
    
    
    2- اسلام برای انسان آزاد و آگاه، زمینه و توان شکوفایی و خودانگیختن و پیدا کردن راه قائل است و از او دعوت می کند تا نخست در پرتو نور فروزان پیامبر باطن یعنی عقل و خرد حرکت کند.
    
    
    3- ولی انسان به یاری همین اندیشه تحلیلگر و خرد روشنگر، یک سرچشمه بزرگ و رفیع و منیع و پرارج آگاهی دیگر، یعنی وحی خدا و نبوت انبیا و کتاب ا... و سنت پیامبران را می شناسد.
    
    
    4- وقتی انسان به این مرحله رسید، قانون زندگی را صرفا به کمک عقل تنظیم نمی کند. عقل در تنظیم قانون در حد خود دخالت می کند، اما وحی به عنوان زیربنای همه محاسبات و بررسی های عقلی همواره تکیه گاه انسان است. لذا در یک نظام اسلامی همه قوانین و مقررات از زیربنای وحی با محاسبه و تنظیم و تفصیل عقل ناشی می شوند.
    
    
    5- در جامعه، اسلام انسان را موجودی آزاد می شناسد و به این موجود آزاد نهیب می زند که در هر شرایط اجتماعی هستی، نایست، یا بمیر یا بمیران یا هجرت کن و به هرحال تسلیم محیط فاسد نشو.
    
    
    بنابراین، اسلام برای انسان، در برابر فشارهای محیط، آزادی قائل است؛ اما اسلام روی نقش کندکننده محیط فاسد و فساد و ظلم حاکم بر محیط که حرکت انسان را کند و دشوار می کند حساسیت دارد و نمی توان در برابر آن ساکت و بی اعتنا بماند.
    
    
    6- نتیجه اینکه در اسلام آزادی های فردی محدودیت های اجتماعی نیز دارد. انسان آزاد است اما در چارچوب حدودا... و در چارچوب قوانین الهی.
    
    
    7- در جمهوری اسلامی با کمک قانون و با اعمال قوه قهریه جلوی بسیاری از فسادها، ظلم ها، ستم ها و تجاوزها گرفته می شود و جلوگیری از ظلم و فساد و تباهی یکسره به وجدان و ایمان واگذار نمی شود.
    
    
    8- در عین حال محور چرخش نظام در جمهوری اسلامی در درجه اول، ایمان و وجدان دینی و انسانی و در درجه دوم، قوای مقتدر است نه بالعکس.
    
    
    9- انسان مسلمان و دست پرورده اسلام در برابر همه جلوه های ظلم و فساد حساس است و هرگز بی تفاوت نیست. ما در جامعه انسان های با ایمان، مجاهد، پیکارگر و حساس لازم داریم.
    
    
    10- شناسایی حدود ا... و احکام خدا مسوولیت خطیری است که در نظام اسلامی بر عهده مرجع تقلید، یعنی فقیه شجاع عادل آگاه به زمان، گذارده شده است. هرکس در اظهارنظر در مورد اسلام آزاد است اما نظر کسی در جامعه اسلامی و نظام اسلامی به عنوان نظر شاخص و نظر تعیین کننده و تشخیص جهت دهنده شناخته می شود که فقیه مجتهد عادل، باتقوا، شجاع، صریح و آگاه به زمان باشد.> 
    
    
    





سید عباس ::: یکشنبه 87/2/8::: ساعت 2:25 عصر

    مهمترین علت وجود جامعه سیاسی در اسلام این است که محیط اجتماعی باید آنگونه باشد تا انسان حق طلب بتواند با پیوند با آن در صراط الهی، که صراط تکامل و خودسازی است، گام بردارد.  همان گونه که مشهود است تاثیر این اصل در این است که جامعه اسلامی باید جامعه ای باشد تا حق طلبی و حق پویی در آن رشد کند و به پیروی همین امر، جامعه اسلامی باید جامعه قسط و عدل باشد. بنابراین، هدایت و عدالت دو بعد حرکت انسان و جامعه انسانی است و این هر دو، ماهیت و هدف رسالت انبیای الهی است.  <جمهوری اسلامی ما، مادامی که موفق به ایجاد عدل اقتصادی و عدل سیاسی و اجتماعی نشود، این بعد از رسالت انبیا را تحقق نداده است. ما باید به سوی عدل اقتصادی و اجتماعی جلو برویم. ما تا به جایی نرسیم که در جامعه، ضعیفی زیرفشار قوی قرار نگیرد و اگر خدای نکرده قرار گرفت به سرعت از زیر فشار او رهانیده شود، جامعه مان جامعه اسلامی نشده است.>((شهید بهشتی))

 

اتوجه به اهمیت مساله عدالت اجتماعی است ، برای روشن کردن مفهوم عدالت اجتماعی در اسلام و شناخت ابزارهایی انجام گرفته است که استفاده از آنها در ایجاد و استحکام و نگهداری نظام عادلانه اجتماعی ضروری می باشد. لازم است این نکته در اینجا مطرح شود که قسط و عدل در جامعه اسلامی خود به خود صورت نمی پذیرد. یعنی همان طور که در بحث انسان و ایمان دیدیم که ایمان خود به خود انسان را از جذب شدن به جاذبه ها و کشش های مختلفی که در میدان زندگی او به لحاظ انسان بودنش قرار دارد باز نمی دارد و به سوی حق پرستی و حق طلبی رهنمون نمی سازد، به همان منوال، جامعه اسلامی نیز، به صرف داشتن ایمان به خداوند، در جهت قسط و عدل گامی برنخواهد داشت. اینجا است که لزوم وجود رهبری سیاسی در جامعه اسلامی عرصه ظهور می یابد. 
    
    
    <قرآن، اسلام، پیامبر، کتاب، سنت و دین از دید این آیه کریمه قرآن وسیله است. لیقوم الناس بالقسط وسیله ای است که مردم با استفاده از این وسیله قسط و عدل و داد را سرپا کنند، گویی قسط جایی افتاده، حال باید زیربال آن را گرفت و بلندش کرد، سرپا نگهش داشت تا پرتوافکنی داشته باشد، تا مردم به عدل و داد بپردازند.>
    
    
    نتیجه اینکه <هر جا دیدید می گویند دین و اسلام هست و عدالت اجتماعی نیست بدانید که آن دین و اسلام قلابی است.> از این بحث این نتیجه را می توان گرفت که، انسان مومن همان طور که در حال انسان شدن است وخودسازی مستمر و پی گیری است، جامعه مسلمین نیز باید در جهت اسلامی شدن گام بردارد و این یک روند مستمر غیرقابل تعطیل است. امامت و رهبری در جامعه سیاسی اسلام باید در پرتو فهم این گونه شکل بگیرد. شایسته بود مبحث عدل به طور مبسوط تری بررسی شود ولی به علت گستردگی وسیع این مبحث آن را در همین جا خاتمه می دهیم و به سراغ مطالبی درباره اندیشه سیاسی و امامت و رهبری سیاسی می رویم.




سید عباس ::: شنبه 87/2/7::: ساعت 3:46 عصر

یکی از محورهاى مهم در امور اجتماعى، امور مالى است. در اسلام سه محور مهم براى تحقق

عدالت اجتماعى، در این بعد در نظر گرفته شده است که هر سه در اختیار پیامبر(ص) به عنوان
رهبر اجتماع قرار داده شده است. زکات، خمس، و انفال، این سه محور را تشکیل مى‏دهند
(هر چند صدقات و کفارات واجب و مستحب دیگرى نیز در این زمینه مطرحند که بیش‏تر
جنبه فردى دارند و قابل پیش‏بینى نیز نیستند).

خداوند پیامبر(ص) را متولى امور زکات قرار داده و از مؤمنان مى‏خواهد به سهمى که از
سوى خداوند و پیامبر(ص) به آنان داده مى‏شود، راضى باشند

(ولو انّهم رضوا ما آتاهم اللّه و رسوله و قالوا حسبنا اللّه سیؤتینا اللّه من فضله و رسوله و انّا
الى اللّه راغبون)

و پیامبر(ص) است که سهام افراد و نیز افرادى را که مشمول زکات هستند، معیّن مى‏کند.
علاوه بر این‏که یکى از مصادیق آن، که فى سبیل اللّه است، هنگام مصرف نیز نیاز به
سرپرست دارد.

انفال و خمس نیز مانند زکات هستند، غیر از این‏که انفال، تنها ویژه خداوند است:

(یسئلونک عن الانفال قل الانفال للّه و الرسول)

 

ولى در خمس افراد دیگرى نیز شریکند:

 

(و اعلموا انّما غنمتم من شى‏ء فأنَّ للّه خمسه و للرسول و لذى القربى و الیتامى...)

 

آن چه در این‏جا مهم است و روایات هر دو باب، بر آن دلالت دارد، سرپرستى پیامبر(ص) و
پس از ایشان، امام(ع) بر خمس و انفال است به گونه‏اى که این دو زیر نظر ایشان به مصارف
خود مى‏رسند و هرچند پیامبر(ص) و امام(ع) براى امور شخصى خویش مى‏توانند از این دو
منبع استفاده کنند، ولى مهم‏ترین مصرف آن‏ها براى اداره امور حکومت و عدالت
اجتماعى‏است؛ از جمله این روایات، حدیثى است که پس از بیان مواردى که در آن، خمس
واجب است، مى‏فرماید:

 

 

«فسهم اللّه و سهم رسول اللّه لاولى الأمر من بعد رسول اللّه»  

 

و در ادامه روایت، والى را تقسیم کننده خمس، بین دیگر شرکا معرفى مى‏کند و اگر پس از
رفع نیاز آنان چیزى زیاد بیاید، آن را ویژه والى مى‏داند و اگر کمبودى باشد، بر عهده والى است
که آن را تکمیل کند.

هم‏چنین در باره مصرف اموالى که نزد والى است، مى‏فرماید:

«فیکون بعد ذلک ارزاق اعوانه على دین اللّه و فى مصلحة ما ینوبه من تقویة الاسلام و
تقویةالدین فى وجوه الجهاد و غیر ذلک مما فیه مصلحة العامّة، لیس لنفسه من ذلک قلیلٌ
ولا کثیر»

 

آن گاه به مسأله انفال مى‏پردازد و آن را در اختیار پیامبر(ص) و سپس والى مى‏داند.

 

 

 

 




سید عباس ::: پنج شنبه 87/2/5::: ساعت 8:56 صبح

در سوره نور، خداوند بر محوریت پبامبر(ص) در امور اجتماعى تأکید مى‏کند و مؤمنان را
کسانى قلمداد مى‏کند که در این امور، تابع او هستند:

(انّما المؤمنون الّذین آمنوا باللّه و رسوله و اذا کانوا معه على امر جامع لم یذهبوا حتى
یستئذنوه اولئک الّذین یؤمنون باللّه و رسوله فان استئذنوک لبعض شأنهم فأذن لمن شئت
منهم و استغفر لهم انّ الله غفور رحیم.)

 

نور، آیه 62.

 

این آیه شریفه، نقش رهبرى مؤمنان را به پیامبر(ص) نسبت مى‏دهد و تقدم امور اجتماعى
بر امور شخصى را بیان مى‏کند و تذکر مى‏دهد که در امور اجتماعى، هیچ کس حق تک‏روى و
عمل بر اساس رأى و نظر خویش را ندارد و باید همه امور با اجازه پیامبر(ص) انجام گیرد. البته
به پیامبر نیز سفارش مى‏کند که اگر افرادى براى رفع گرفتارى‏هاى شخصى از تو اجازه
خواستند، به آنان اجازه بده؛ ولى این اجازه نیز به خواست آن حضرت بستگى دارد. در آیه بعد
نیز به این محوریت، به گونه‏اى دیگر توجه شده و دعوت پیامبر(ص) به عنوان رهبر، غیر از
دعوت دیگران تلقى گردیده و به آثار زیان‏بار مخالفت با دستورهاى ایشان، که تحقق فتنه یا
نزول عذاب است، پرداخته شده است:

(لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا قد یعلم اللّه الّذین یتسلَّلون منکم لو اذا
فلیخذر الّذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنة او یصیبهم عذاب الیم)
.[1]

 

علامه طباطبائى در این باره مى‏فرماید:

 

خواندن رسول، عبارت از خواندن مردم به کارى از کارها است؛ مانند خواندن آنان به ایمان و
عمل صالح و خواندن آنان براى مشورت در کارهاى اجتماعى و خواندن آنان به نماز جامعه و
دستور به آنان در کارهاى دنیوى یا اخرویشان. پس همه این‏ها خواندن از سوى پیامبر(ص)
محسوب مى‏شود.[2]

 

بدین ترتیب، با توجه به سیاق آیات، این احتمالات که مراد از خواندن رسول، صدا
زدن‏مردم اسم رسول خدا را، مانند دیگر مردم باشد، یا مقصود از مخالفت از امر، در
(فلیحذرالذین یخالفون) دستور خداوند باشد، منتفى مى‏گردد، هر چند اگر این احتمالات
رادرست نیز فرض کنیم، صراحت آیات در محوریت پیامبر(ص) در امور اجتماعى، بر جاى خود
باقى است.

1- نور، آیه 63.

2- تفسیر المیزان، ج‏15، ص‏166.

 

 

 

 




سید عباس ::: پنج شنبه 87/2/5::: ساعت 8:35 صبح

 

از محورهاى برنامه اجتماعى قرآن کریم، تحقق عدالت وقسط درجامعه است. این امر،
یکى از اهداف بعثت انبیا(ع) در قرآن کریم و یکى از امورى است که بر آن تأکید
بسیارمى‏شود
:

 

(لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) .

(یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء للّه...)

 

.

حال با توجه به این که از ظالم انتظار تحقق و اجرا کردن عدالت نمى‏رود، پس یکى از
شرایط حاکم از نظر اسلام، عدالت است. البته قرآن کریم، رتبه والاترى نیز در پاسخ سؤال
حضرت ابراهیم(ع) براى رسیدن ذریه‏اش به مقام امامت مطرح مى‏کند ،
این مرتبه، مرتبه
عصمت از هر گناه است که امامى باید دارا باشد که علاوه بر اداره امور ظاهرى، هدایت
معنوى، دینى و باطنى را نیز برعهده دارد و هر گاه در میان مردم چنین امامى وجود داشته
باشد، نوبت به افراد عادل نیز نمى‏رسد.

پس یکى از محورهاى مهم حاکمیت مطلوب از نظر قرآن کریم، به اجراى عدالت در
جامعه و معصوم یا عادل بودن حاکمان آن، مربوط مى‏شود.




سید عباس ::: پنج شنبه 87/2/5::: ساعت 8:19 صبح

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :3838
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
سید عباس
این وبلاگ شامل دیدگاهها و نظرات شخصی اینجانب در خصوص مسائل اجتماعی است.
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<